سلام بر ابراهیم ۱
درباره ی کتاب سلام بر ابراهیم ۱ :
سلام بر ابراهیم مجموعه ای شامل زندگی نامه و خاطرات پهلوان بی مزار شهید ابراهیم هادی است.
سلام بر ابراهیم توسط گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی چاپ می شود.
این کتاب از کودکی تا شهادت این شهید را بازگو می کند.
این کتاب حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده و دوستان آن شهید است که همگی در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.
نوشتار پیش رو، نه تنها یاد آور شهیدی قهرمان، بلکه بیانگر احوال مردی است که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و… با دریافت مدال شهادت اکمال افت.
در عصری که نوجوان و جوان ما با تاثیرپذیری از الگوهای کم مایه در عرصه های ورزشی و… در کوره راه های زندگی ، یوسف وار هر گامشان را چاهی در پیش، و گرگی در لباس میش در کمین است،
مروری بر زندگی ابراهیم ها می تواند چراغی در شب ظلمانی باشد.
(سلام بر ابراهیم ۱)
صفحه های آخر این کتاب، به عکس های این شهید به همراه افراد مختلف در مکان های متفاوت اختصاص داده شده است.
این کتاب به چه کسانی پیشنهاد می شود؟
این مجموعه جز کتاب های پر فروش و پر تیراژ در حوزه دفاع مقدس است. (سلام بر ابراهیم ۱)
خواندن این مجموعه به کسانی که زندگی نامه و خاطرات شهیدان در زمان جنگ های تحمیلی علاقه دارند، پیشنهاد می شود.
ابراهیم هادی چه کسی است؟
ابراهیم هادی گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب را برپا کرد.
او پهلوان بسیجی و ستاره ورزش کشتی کشور ما ایران است.
او در اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در میدان خراسان چشم به جهان گشود؛
شغل پدر او نقالی بود.
او در نوجوانی یتیم شد. (سلام بر ابراهیم ۱)
به همین خاطر مثل مردهای بزرگ زندگی را اداره می کرد.
او همراه با درسش، در بازار نیز کار می کرد.
ابراهیم هادی در جنگ ها کارهای مهمی از جمله : انتقال شهدا و مجروحین از منطقه به عقب بود.
بخشی از کتاب سلام بر ابراهیم :
برخورد با دزد
نشسته بودیم داخل اتاق.
مهمان داشتیم.
صدایی از داخل کوچه آمد.
ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد.
شخصی موتور شوهرخواهر او را برداشته و در حال فرار بود! (سلام بر ابراهیم ۱)
بگیرش … دزد…دزد…
بعد هم سریع دوید دم در.
یکی از بچه های محل لگدی به موتور زدو
دزد با موتور نقش بر زمین شد!
تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد.
چهره دزد پر از ترس و اضطراب بود.
درد می کشید که ابراهیم رسید.
موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سریع روشن شو!
رفتند درمانگاه، با همون موتور.
دستش را پانسمان کردند.
بعد باهم رفتند مسجد!
بعد از نماز کنارش نشست، چرا دزدی می کنی؟
اخه پول حرام که… دزد گریه می کرد.
بعد به حرف آمد: همه این ها را می دانم.
بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمده ام.
مجبور شدم. (سلام بر ابراهیم ۱)
ابراهیم فکری کرد.
رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد.
خوشحال برگشت و گفت: خدا را شکر، شغلی مناسب برایت فراهم شد.
از فردا برو سرکار.
این پول هم بگیر، از خدا هم بخواه کمکت کند.
به دنبال حلال باش.
مال حرام زندگی را به آتش می کشد.
پول حلال کم هم باشد برکت دارد. (سلام بر ابراهیم ۱)
پیشنهاد کتاب برای شما:
این کتاب (سلام بر ابراهیم ۱) را به همراه تخفیف ویژه از ما خریداری کنید.