رمان شبیه مریم اثر اکرم صادقی روایتی داستانی از زندگی بانو فضه خادمهی حضرت زهرا (ع) است. این کتاب یک کتاب مصور با تصاویر روایت گر داستان است. این کتاب را انتشارات آثار برات پخش می کند.
درباره ی کتاب شبیه مریم اثر اکرم صادقی
رمان شبیه مریم اثر اکرم صادقی داستانی زیبا دربارهی بانوی بالا مقام حضرت فضه است. او زنی از دیار آفریقا (شهر نوبه) بود. سپس به مدینه مهاجرت کرد. فضه خدمتگذار حضرت فاطمه و راوی احادیث آن حضرت بود.
نام این بانوی بزرگوار در کتابهای تاریخی بعد از هجرت رسول اکرم به مدینه با عنوان پرهیزکار است.
این در ایمان و تقوا مقام ویژه ای داشت. ایشان در عین خلوص و معنویت در خطابه و سخنرانی تبحر داشتند.
بخشی هایی از کتاب شبیه مریم اثر اکرم صادقی
فصل دوم
قصر نجاشی پادشاه حبشه در مقایسه با کلبه فقیرانه ای که مریم در آن زندگی میکرد بسیار بزرگ و بی انتها بود. سالن بزرگ قصر با پنجره های بزرگی که به بیرون راه داشتند روشنایی قصر را تأمین می کردند.
دورتادور قصر سربازهایی نیزه به دست نگهبانی می دادند. کسی بدون اجازه حق ورود و خروج نداشت. اتاقهای زیادی برای بانوان و کنیزان وجود داشت. کنیزان و خدمتکاران زیادی با سنهای مختلف در آنجا خدمت میکردند.
خدمتکاران مسئول نظافت و تمیزی قصر بودند. و کنیزها به بانوان خدمت میکردند. قصر باغ بسیار بزرگ و پرگل و زیبایی داشت. که مریم آن را دوست میداشت و به بهانه های مختلف ساعتهای بسیاری را در آنجا سپری میکرد.
اتاقی که بانوی مریم و نوزادش در آنجا زندگی میکردند بزرگ بود و دو پنجره داشت. که با پردههای حریر سفید رنگ آزین بندی بود. میزی پر از غذا و میوه کنار اتاق قرار داشت. که مریم به راحتی میتوانست از آنها بردارد و بخورد.
کتاب رمان شبیه مریم اثر اکرم صادقی با تخفیف ویژه در سایت کتابفروشی آثار برات موجود می باشد.
مریم و نوزاد
مریم گهواره نوزاد را تکان میداد. نوزاد در گهواره ای با سقف تور ابریشم در خواب ناز بود. مریم توری را به آرامی کنار زد و وقتی مطمئن شد نوزاد خوابیده خیلی آرام و بی صدا اتاق را ترک کرد. و خودش را به راهروی باریک و طویلی که به سالن اصلی قصر می رسید رساند.
تمام راهرو که به سالن اصلی قصر می رسید پر از سربازانی بود که نیزه به دست نزدیک به هم ایستاده بودند و نگهبانی میدادند. مریم خیلی بی صدا روی پنجه های پایش راه رفت و با عجله از پشت سربازها عبور کرد.
به اولین پنجره ای که رسید با عجله درهای آن را باز کرد و سرش را از پنجره بیرون برد. با تمام وجود نفسی عمیق کشید و هوای خنک را فرو برد. بی اعتنا به سربازها تا کمر به بیرون خم شد.
(کتاب رمان شبیه مریم اثر اکرم صادقی با ارسال مطمین و سریع)
آفتاب نیم روز بدنش را گرم کرد. از این حس لذت میبرد و نیرویی تازه مییافت چند روزی میشد که نتوانسته بود بیرون برود و از هوای تازه باغ استفاده کند. سربازهای نیزه به دست ایستاده بدون کمترین حرکتی مراقب اطراف بودند.
سربازی متوجه مریم شد. و نیزه اش را به پهلوی او زد. مریم که نیم تنه اش از پنجره بیرون بود نوک تیز نیزه را احساس کرد و خودش را از لبه پنجره به داخل کشید. صدایی مردانه و زمخت به گوشش رسید که کسی را به نام میخواند.
– میمونه… میمونه !
مریم بی اعتنا به صدا که میمونه را میخواند با اخم به سرباز نگاه کرد. سرباز بی اعتنا به او همچون مجسمه ایستاده بود. و تکان نمیخورد. دستان سیاه جیلان زن چاقی که مسئول کنیزان دربار بود…
کتاب شبیه مریم را با تخفیف ویژه از انتشارات آثار برات خریدرای کنید.
honeysalimi73 –
عالی عالی عالی