درباره ی کتاب یاد های زلال :
ما توانستیم این خاطراتی را که می خوانید ، از پراکندگی و گم شدن نجات دهیم و آن ها را در یک مجموعه پیش روی شما بگشاییم.
پای تمام این خاطرات پیش از این در روزنامه جمهوری اسلامی باز شده بود و از همان روز اولی که به روزنامه رسید و تا وقتی که چاپ شد ، بالای سرش بودیم ؛ و امروز پس از یک ویرایش ساده و دست نزدن به لهجه ی قلم آن ها را با این اشاره به شما نشان می دهیم . همه ی این خاطرات در گرمای تنور جنگ نوشته شده است؛ در مرخصی ، زیر آتش ، در سرما و گرما ، در غرب و جنوب و… به همین دلیل بعضی از خاطرات کاستی هایی دارندکه به سادگی قابل جبران نیست، مثل نداشتن تاریخ حادثه،محل یا نام رزمنده.
این خاطرات را به این امید کنار بقیه چیدیم که صاحبان آن ها، بعد از دیدن این کتاب، جاهای خالی را پر کنند اگر شهید نشده باشند.
م. سرهنگی
ﻫ . بهبودی
بخشی از کتاب
دست های بی حنا
زیباترین شب های جبهه، شبی است که بسیجیان عاشق خود را مهیای وصال با معشوق می کنند و این مهیا شدن را در هیچ جشنی نمی توان دید و وصف آن نیز بسیار مشکل است.از صبح که بچه ها فهمیده بودند امشب در عملیات شرکت خواهند داشت، در پوست خود نمی گنجیدند.به هر کجا که نظر می انداختی شور و هیجان بود.بیان خاطرات عملیات های گذشته در میان بچه ها گُل کرده بود.از طرف گردان چند بسته حنا آورده بودند و بسیجی های متأهل با آن انگشتان دست و پای بسیجی های مجرد را حنا می بستند.یکی از پیرمرد های بسیجی که کاسه ای حنا در دست داشت و در حالی که دست های بچه ها را حنا می بست با صدای بلند می گفت این حنا را باید همه شما به دست هایتان بمالید چون امشب، شب عروسی تان است.واقعا هم همین طور بود.اشک شوق از چشمان همه ی بچه ها جاری شده بود.در آخرین لحظات بچه ها صورت همدیگر را غرق بوسه می کردند، از هم حلالیت می طلبیدند و شفاعت می خواستند.بالاخره وقت موعود فرارسید و همه سوار قایق ها شدیم.انتظار به پایان رسیده بود و صدای یکی از فرماندهان از پشت بی سیم بلند شد که الله اکبر، الله اکبر، محمد رسول الله رزمندگان اسلام به پیش برای فتح کربلا، به پیش.
این کتاب را به همراه تخفیف ویژه آن از ما خریداری کنید.