کتاب یک دل یک دریا خاطرات فرمانده شهید داوود دانایی است.۱۴۰ داستانک از این شهید بزرگوار و والا مقام است. او جوانی شجاع، متدین و مبارز بود. مطالعه ی این کتاب برای علاقه مندان به داستان کوتاه و زندگی و خاطر شهدا جذاب می باشد. کتاب یک دل یک دریا به همراه تصاویری از این شهید بزرگوار می باشد.
بخشی از کتاب یک دل یک دریا
معلم
معلم با پس گردنی داوود را از کلاس انداخته بود بیرون. چنان کفری شده بود که نگو و نپرس. مدیر هم یک راست او را فرستاد خانه. کتاب هایش را برداشتم و نگاه کردم. عکس های شاه و فرح را از اول کتاب هایش در آورده بود.
میگفت: «همه شان را ریزریز کرده.»
بهش :«گفتم داوود چرا این کار رو کردی دایی جان؟»
-چون شاه و زنش دشمن خدا هستن.
پا در میانی این و آن فایده ای نداشت. مدیر از مدرسه اخراجش کرد. همان وسط هم خواهرم بهم گفت: «داداش تو خودت معلمی. داوود رو میفرستم پیشت باهاش کار کن.»
گفتم: «باشه.»
چند ماه آخر سال داوود آمد روستامان. خودم درسش دادم. پنجم دبستان بود.
روستا
توی روستایمان بعضی ها وضع مالیشان درب و داغان بود. واقعاً ندار بودند. مادرم که سفره شام را میانداخت، داوود رو می کرد به او و می گفت:
«دا خونه فلانی امشب غذا دارن؟ خونه بهمانی چی؟»
مادرم می ماند چه جوابی بدهد.
می گفت: «من چه میدونم دا؟ من بالای ده ام، اونها پایین ده. نمی خواد بری تو فکر. تو غذات رو بخور.»
سرش را میانداخت پایین و حرفی نمیزد. غذایش را می ریخت توی یک بشقاب و از خانه میزد بیرون.
بهبهان
داوود سیزده سالش بود. که بار و بندیل و زندگیمان را جمع کردیم و از روستا آمدیم بهبهان. نزدیک فلکه بیدبلند خانه خریدیم. آن روزها اهالی روستایمان مشکل سوخت داشتند. کسی نبود برایشان نفت ببرد زندگی شان هم که بدون نفت نمی چرخید.
خیلی روزها داوود بشکه ای را پر از نفت می کرد و آن را می گذاشت پشت دوچرخه درب و داغانش و راه میافتاد سمت روستا. خیلی رکاب میزد تا به آنجا می رسید. نزدیک به یک ساعت مسیر بهبهان تا خیلی پستی و بلندی داشت. آدم جانش در می در می آمد، تا به برسد. اما داوود هر جور بود این مسیر را می رفت. حتی تو اوج گرما و داغی خوزستان که آدم حس می کند دارد ذوب می شود.
مشخصات کتاب یک دل یک دریا
موضوع: دفاع مقدس – زندگی نامه و خاطرات شهید داوود دانایی
مصور
نوع جلد شومیز، سایز پالتویی
انتشارات آثاربرات / با تخفیف ویژه