کتاب بچه ها بهنام اثر محدثه سادات طباطبایی از انتشارات کتابک منتشر شد.
بچه ها، بهنام سیزده سالشه، ولی چون ریزه میزه است. بقیه فکر می کنند هشت، نه سالشه.
بچه ها!
فکرشو می کردید یه روز یه رفیق هم سن و سال خودتون پیدا کنید. که از وسط یه عالمه نیروی دشمن رد شد. و پرچم کشورش رو که دشمن ها پایین آوردند. بالا ببرد. اونم با دست خالی و بدون اسلحه!
مگه داشتیم همچنین چیزی؟
بله! هم داشتیم! هم داریم! یعنی خودتون پاش بیوفته همچین کاری نمی کنید؟
حالا نوبت بهنام که چهل سال بیاد جلو و با کلی دهه نودی پای کار آشنا بشه و…
بخشی از کتاب بچه ها بهنام اثر محدثه طباطبایی:
خوب بد نیست به چرخی هم تو شهر بهنام بزنیم. اینجا شهریه که بهنام توش زندگی می کنه. شهر بهنام مثل خودش، کوچیکه. اما بازم مثل بهنام خیلی باصفاست.
این شهر به خاطر رودخونه بزرگش شهر خرم و آبادیه.
به خاطر همین بش میگن خرمشهر. این رودخونه ی بزرگ و حیاتی به بخشش تو عراقه. به بخشش تو ایران. حالا این موضوع چه اهمیتی داره؟ اصلاً چه ربطی به قصه ما داره؟
اون زمانی که قصه ی ما اتفاق افتاده، یعنی ۴۲ سال پیش، این آقا، یعنی صدام رئیس جمهور عراق بود. صدام رو این طوری نگاش نکنیدها با دمپایی و پیژامه. یک آدم ترسناک و زورگویی بود اون سرش ناپیدا.
اون عاشق جنگ و آدم کشی بود. حتی به مردم کشور خودشم رحم نمی کرد.
یه روز بعدازظهر وقتی صدام از خواب پا میشه هوس می کنه یه جنگی راه بندازه. واسه همین یه دو دوتا چارتایی می کنه و می بینه چه بهونه ای بهتر از اروند که یکی از بزرگترین رودخونه های دنیاست. ولی یه بخشش تو ایرانه.
بعد یه خمیازه بلند می کشه و میگه آماده باشید فردا صبح حمله می کنیم به ایران. باید تا ظهر نشده تهرون رو بگیریم.
قربان از اروند تا تهران هزار کیلومتر راهه ما اگرم کسی جلومون رو نگیره، دو روز طول می کشه با تانک و تجهیزات، برسیم به تهران.
همون اروند رو بگیریم کافی نیست؟
ساکت همون که گفتم.
حالا فردا ظهر که ناهارمون رو تو تهرون خوردیم میفهمی میشه یا نمیشه و…
پیشنهاد خرید کتاب برای شما:
این کتاب را به همراه تخفیف ویژه از انتشارات آثار برات خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.